امیرمحمد امیرمحمد ، تا این لحظه: 15 سال و 8 ماه و 30 روز سن داره
آندیاآندیا، تا این لحظه: 7 سال و 8 ماه و 30 روز سن داره

امیرمحمد نفس مامان و بابا

رفتن آقاجون به سرزمین وحی

عزیز دلم امیر نازم دیروز آقاجون حمید با یه دنیا امید و آرزو و کوله باری از التماس دعا گفتن اطرافیان عازم سرزمین وحی شد. درسته که دوریش برامون خیلی خسته ولی به امید اومدنش لحظه هارو می شمریم. آقاجونت ساعت 2:30 سوار اتوبوس حامل زائرین شد و به سمت فرودگاه حرکت کرد. ماهم با اشک چشممون بدرقه اش کردیم. تازه تو توی اتوبوس هم رفتی و با آقاجون خداحافظی کردی. آخه مامانی آقاجون خیلی دوستت داره و تا لحظه آخر فقط می گفت مواظب امیر باشین. خب آقاجون رفت و ما هم با خاله مریم به سمت خونمون حرکت کردیم .آخه عموسیامک رفته مالزی و خاله جون با نی نی توی راهش  اومده خونه ما.  موقعی هم که اومدیم خونه دیدیم مامان جون مهمون داره دختر خالش عزت خانوم با دختر ...
30 مهر 1390

بدون عنوان

كدام واژه می تواند مرا به وصف تو برساند . كدام جمله توان از تو گفتن را در خود می بیند.برای از تو گفتن شاید سكوت بهترین گفتار باشد. تو را از آن روز كه بند بند وجودم به هستی تو بند بود ، از ان روزی كه طپش قلبت تنها صدای آرام بخش دوران تنهایی من بود. از‌آن هنگام كه كار هر صبح و شام من شمردن نفس های پر مهرت بود ، می شناسم. ...
22 مهر 1390

یه روز خوب

میلاد امام هشتم و روز کودک مبارک. عزیر دلم به مناسبت روز کودک با بابایی و آقاجون و خاله مریم و عمو سیامک و زدن دایی غزل و مامان و باباش که بعداً به جمع ما پیوستن (دایی مهدی هم که کرمانشاه بود) رفتیم شهر بازی که عکساشو بعدا برات می ذارم.راستی اونجا جشنم بود و یک کتابم  هدیه گرفتی. بابابرقی هم اومده بود. در ضمن امشب میلاد باسعادت آقا امام هشتم امام رضاست. امشب خداو به امام رضاش قسم دادم که  همیشه حافظ و نگهدار تو باشه.  ان شااله من و تو و بابایی به همین زودهی ها به صحن و سراش مشرف بشیم. راستی یه خبر خوب   امروز شعر مامان توی کتاب با اسلیمی های گنبد نیلی چ...
21 مهر 1390

چند تا از عکس از امیر محمد نازم

سلام مامانی امروز می خوام چند تا از عکساتو از موقعی که نی نی  بودی تا حالا توی وبلاگت بذارم   . امیر مامان اینجا آبشار سمیرمه این عید سال ٨٩ است(بالا) اینجا هم اصفهان است (بالا و پایین)تو ده ماهت بود امیرجان اینجا توی راه آباده است (تیره باغ) ...
21 مهر 1390

حرفای بابا داوود

پسر نازم امیرمحمد بابا داوود امروز می خواد برات یه چیزایی بنویسه. منم کی بوردو در اختیارش می ذارم . ادامه مطلب سلام بابایی . روز اولی که پا به خونه ما گذاشتی همه چیز عوض شد.  شورو صفای خونمون دو چندان شدو زندگیمون از این رو به اون رو شد.  نمی دونی که چقدر دوستت دارم و روزها که سرکارم چقدر دلم هواتو  می کنه. عزیز بابا کاش زودتر بزرگ بشی مرد بشی تا همیشه یارو یاور  و پشتم باشی. عزیزم زندگی ما بدون تو رنگ و بویی نداره و به خاطر  وجود عزیز توست که زیباست. ...
21 مهر 1390

ما مسابقه رو بردیم

امیر نازم سلام روز جهانی کودک یه مسابقه با عنوان بهترین جمله برای کودک خود برگزار شد.منم توی این مسابقه شرکت کردم و شعرت رو فرستادم.امروز در کمال ناباوری وقتی وبلاگت رو بازکردم پیام  تبریک کلی از مامانای خوب رو دیدم و فهمیدم که من هم در این مسابقه برنده شدم. واقعا خوشحال شدم  و فوراً این موضوع رو به بابا داوود خبر دادم.اونم کلی خوشحال شد. عزیزم مبارکت باشه ...
18 مهر 1390

عید فطر مبارک

امیرمحمد نازم فردا عید فطره. یه رمضان دیگه هم با حضور تو گذشت و به پایان رسید.یه مهمونی دیگه هم  تموم شد و توتجربه اش کردی. می دونی امیر توی این شبها و مخصوصاً شبهای پرفیض قدر چی ازخدا  خواستم؟ از خدا خواستم که همشه تو رو برام صحیح و ساالم نگهداره و کمکت کنه که همیشه توراه خدا  قدم برداری. راهی که پراز سعادته و پشیمونی و ناراحتی توش راهی نداره. عزیز دلم امشب بال فرشته ها  گهواره خوابت باشه و انشاء اله همیشه شاهد موفقیت روزافزونت توی زندگی مون باشم. تمام هم و غم  من موفقیت تو و همچنن تربیت دینیه. خدایا کمک کن ا توی این راه خطیری که قدم گذاشتم موفق باشم و  یه روز به لذت به حاصل تلاشم نگاه کنم. امیرمحمد...
11 مهر 1390

کاش.....

کاش کودک بودم تا بزرگترین شیطنت زندگی ام نقاشی روی دیوار بود، ای کاش کودک بودم تا از ته دل می خندیدم نه اینکه مجبور باشم همواره تبسمی تلخ بر لب داشته باشم ، ای کاش کودک بودم تا در اوج ناراحتی و درد با یک بوسه همه چیز را فراموش می کرد م ...
11 مهر 1390

امیر در ارگمون

امیر مامان از اونجایی که با داوود به شکارو طبیعت علاقه داره جاهای زیادی تورو برده  اینم بخشی از عکشاشه اینجا جاده بوشهره خیلی خوش گذشت ابنا هم عکسای تلمبه آقای کاووسیه   اینجا قدمگاه نزدیک اقلیده     اینجا ارگمونه اطراف شیرازه اینجا سد درودزنه اینجا باغ جنته ...
6 مهر 1390